دارچین

آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی.

دارچین

آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی.

یک استاد داریم خیلی مهربونه

از اونایی با شاگرداشون رفیقن

همونایی که کلاس هاشون غلغله است بی اونکه حضور غیاب کنن

از اوناییه که به انسانیت احترام میزارن

از اون مردایی که برای زن بودن حرمت قائلن چه مادرش چه زنش چه خواهرش چه شاگردش

امروز روز زن و بهمون تبریک گفت یکی از قشنگ ترین تبریک هایی بود که شنیدم از اون تبریک ها که همه ی روزت و قشنگ میکنه.


با من بمان ای دوست.











این در لعنتی

حالا هی بیا از هم دورتر شیم

با هم حرف نمیزنیم

به عکس های هم نگاه نمیکنیم

من دیگه موهام آبی نیست

دیگه بوی نعناع نمیده

تو ریش گذاشتی

دوست های مشترکمونو ریختیم دور

تو غرق شدی تو مواد

من تو روزمرگی

حتی خاطراتو مرور نکنیم

اما من بااین در لعنتی چکار کنم که هر وقت دستمو لای خودش له میکنه بهم میگه که دارم به تو فکر میکنم .بگو با این در لعنتی چکارکنم؟؟؟



پ.ن: تو میدونی فقط تویی که میدونی وقتی دستمو میزارم لای در یعنی دارم به تو فکر میکنم.

23 سالگی

این شمع ها آب نمی شوند

این روز به پایان نمی رسد

این تلاطم فرو نمی نشیند

من از 23 سالگی رد نمیشوم

تا تو زاد روز مرا به خاطر نیاوری.







موهایی که بوی نعنا میداد

این روزا هرکی از کوتاهی موهام میپرسه براش بهوونه میارم

موخوره داشتن. توی رو دروایسی نشستم زیر دست آرایشگر اونم زیاد کوتاهشون کرد.موهام داشت میریخت مجبور شدم.....

اما به خودمم که دروغ بگم میدونی به تو نمیگم .آخه چجوری میشه تحمل کرد موهایی رو که دیگه دست تو نوازشگرشون نیست

موهایی که ساعت ها صورتت رو توشون غرق میکردی

موهای آبی من

موهایی که بوی نعنا میداد

موهایی که تو خیلی دوستشون داشتی.