دارچین

آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی.

دارچین

آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی.

از همین می ترسم. به یه چیزی یا کسی عادت می کنی، اونوقت اون چیز یا اون کس قالت می گذاره. اون وقت دیگه چیزی برات باقی نمی مونه!

می فهمی چی می خوام بگم؟ اونهایی رو که می گذارن و می رن رو دوست ندارم. اینه که اول خودم می گذارم می رم. این جوری خاطر جمع تره.


خداحافظ گری کوپر/رومن گاری





پ.ن:منم فقط خواستم خاطر جمع باشم.

ای درد ای یاد یار

http://www.youtube.com/watch?v=s1FWTxaZVOo

باغ


کافی نبود و نیست هزاران هزار سال
تا بازگو کند
آن لحظه گریخته ی جاودانه را
آن لحظه را که تنگ در آغوشم آمدی
آن لحظه را که تنگ در آغوشت آمدم
در باغ شهر ما
در نور بامداد زمستان شهر ما
شهری که زادگاه من و زادگاه توست
شهری به روی خاک
خاکی که در میان کواکب ستاره ایست.


پ.ن:نادر نادرپور

تو که باشی.....

زمستان


می تواند زیبا ترین فصل تقویم باشد
وقتی سرما می گیردم وَ بعد
توی تنور آغوشت گرم می شوم

وقتی شب های سیاه و طولانی
من باشم
و
تو باشی
و
پرده ی اتاق،
که از غروب تا صبح کشیده می ماند

* *‌ *

تو که باشی
زمستان زیباترین فصل تقویم می شود
و شب را هیچ حاجتی به صبح نیست


پریا کشفی

اسم تو راه فراره اسم تو خود قراره

http://www.youtube.com/watch?v=nnGaZS0E5yw